میخواهم نامه بنویسم. نامههایی برای ارسال نشدن! برای تمام کسانی که در ذهنم با آنها گفتگو میکنم.
ساعتها در خودم، با خودم حرف میزنم، بدون آنکه آنها بشنوند. بدون آنکه خبردار شوند چه در سرم و بر من میگذرد.
برای آنهایی که در ذهن و دلم برایشان دردل میکنم. گلایه میکنم. دلتنگ میشوم. برای تمام کسانی که نقشی در زندگی من داشته و نداشتهاند.
هرکسی که روزی با او همزیستی کردهام. شاید برای آنهایی که از دور میشناسم و خودشان هم خبر ندارند که یکجای سرنوشتشان به من گره خورده بوده و ندانند که سایههایشان بر روی زندگی من چه نقش مهمی را ایفا کرده است.
حرفها مانده سر دلم، سنگینم. میخواهم بارم را روی صفحهها خالی کنم.
میخواهم نامه بنویسم.
نامههایی برای ارسال نشدن!
نویسنده منم، اما مخاطب ناشناس میماند. نامهها ارسال نمیشوند. بخوانیدشان. شاید شما مخاطب یکی از این نامهها باشید.
آزاده کیومرثی
میخوانمت رفیق
مثل همه این سالهای خلاصه شده
میدانمت رفیق
مثل همه سالهای مانده
تا همیشه
میخوانمت رفیق
میدانمت رفیق…
چقدر خوب بود ممنونم