پارسال همین تاریخ
کمد را زیر و رو میکردم و طبق معمول نمیدانستم چه باید بپوشم. حالم ملغمهای از شوق و اضطراب و ترس بود. تنها چیزی که میدانستم این بود: باید بروم. آن رزوها هنوز زندانی کرونا نشده بودیم. خیابانها عابران یلخی زیاد داشت. کافه ها باز بود و تئاترها برقرار. من هم عضوی از خیابان رازی …